نگاهی فلسفی به تکنولوژی

قبل از هرچیزی، باید نگاهی عمیق به شخصیت و افکار هایدگر داشته باشیم. Martin Heidegger، بدون هیچ‌شکی غیرقابل درک‌ترین فیلسوف آلمانی بود، وی در شاهکار خود، "بودن در زمان" کلمات بزرگ و سخت‌فهم آلمانی استفاده می‌کند که آن‌را به یکی از سخت‌ترین کتاب‌های دنیا برای ترجمه و یکی از کابوس‌های مترجمان بدل کرده است

نگاهی فلسفی به تکنولوژی

ولی با این‌حال، هایدگر در پس این کلمات و جملات پیچیده، نکات مهم ساده‌ای در رابطه با مفهوم زندگی، بیماری‌های زمان و راه‌هایی که به‌ آزادی ختم می‌شوند را بازگو می‌کند. برای داشتن نگاهی عمیق‌تر به عقاید او، اول باید با طرز فکر و ایدئولوژی که به آن اعتقاد داشت آشنا شویم. هایدگر در آلمان به‌ دنیا آمد و با سبک زندگی روستایی بزرگ شد که عاشق برداشت قارچ، قدم زدن در فضای آزاد و لذت بردن طبیعت بود. در همین حین، هایدگر از تلویزیون، هواپیما و موسیقی پاپ نفرت داشت.
وی حتی یکی از طرفداران هیتلر بود اما نهایتا از این عقیده خود دست کشید. اکثر عمر هایدگر، در کلبه‌ای چوبی دور از تمدن و دنیای مدرن، در جنگل به‌ سر شد. در نظر هایدگر، انسانیت مدرن با بیماری‌های روحی فراوانی دست و پنجه نرم می‌کند، اول، ما زنده بودن خود را فراموش کرده‌ایم.

طبق دیدگاه هایدگر به زندگی، انسان‌ها از لحاظ تئوری می‌دانند که زنده هستند اما بودن را درک نمی‌کنند اصطلاحی که هایدگر آن را به آلمانی DAS SEIN می‌نامد، به معنای "بودن" است.
تنها لحظات محدودی در زندگی ما وجود دارد که قادر به درک کامل بودن یا
DAS SEIN هستیم، مثلا اواخر شب، تنهایی یا زمانی‌که درگیر بیماری می‌شویم. در این مواقع است که ما مستقیما با حقایق و مفهوم بودن روبه‌رو می‌شویم. در این زمان‌ها است که سوالات ریشه‌ای در ذهن ما مانند: چرا اشیا به آن‌گونه‌ای که هستند وجود دارند؟ چرا این‌جاییم؟ از کجا آمده‌ایم؟ چرا وجود داریم؟

Martin Heidegger

سوالاتی که ذهن ما نمی‌توانند طبیعتا جوابی برایشان پیدا کنند، پس از آن‌ها فرار می‌کنیم، اما در واقع چیزی که از آن در فرار هستیم دقیقا برعکس بودن است. ما از مفهومی فرار می‌کنیم که هایدگر آن را DAS NICHTS یا "هیچی" می‌نامد.
مشکل دومی که مارتین هایدگر انسانیت را مبتلا به آن می‌داند، این است که ما فراموش کرده‌ایم تمامی موجودات متصل هستند. اکثر زمان، شغل و روتین روزمره باعث تمرکز بیش از حد روی خودمان می‌شود و نتیجتا ما دیگر موجودات را به‌جای مخلوق، وسیله می‌بینیم. بازهم، لحظات کمی در زندگی هرفرد پیش می‌آید که از حباب خود خارج می‌شود و نقطه‌نظری جامع‌تر و وسیع‌تر به دنیا پیدا می‌کند. احتمالا در این لحظات، چیزی را حس می‌کنیم که هایدگر آن‌ را "اتحاد در بودن" می‌داند. اتحاد در بودن زمانی توسط ما قابل لمس می‌شود که متوجه می‌شویم ما، ابری که در آسمان است، حشره‌ای که روی برگ است و سخره که روبه‌روی خود می‌بینیم، همگی همین الان در دنیایی که تمامی المان‌هایش به یکدیگر متصل است، وجود داریم و در بودن اشتراک داریم. هایدگر این لحظات محدود را بسیار با ارزش می‌داند و از ما می‌خواهد از آن‌‌ها به عنوان سکوی پرتابی به سمت سخاوتمندی و غلبه‌بر، بیگانگی گریزی و خودگرایی استفاده کنیم و قدر زمان محدودی که تا فرارسیدن DAS NICHTS داریم را بیشتر بدانیم.
مشکل سوم جامعه بشری مدرن در دیدگاه هایدگر این است که وی باور دارد ما آزادی را فراموش و برای خود زندگی کردن را فراموش کرده‌ایم. در فرمولاسیون غیرمتعارف هایدگر، ما بدون داشت هیچ‌گونه اراده‌ای به این دنیا کشیده می‌شویم و در یک جامعه خاص و محیط اجتماعی محدود با قوانینی مختلفی محاصر می‌شویم. طمع، غرور، تعصبات و ملزوماتی که خودمان نساخته‌ایم ما را از بدو تولد محاصره می‌کنند. این فیلسوف آلمانی از ما می‌خواهد با درک کردن این قوانین بر آن‌ها غلبه کنیم. هایدگر از ما می‌خواهد محدودیت‌های روانشناختی، اجتماعی و کاری خود درک کنیم و از آن‌ها فراتر برویم تا به دیدگاه گسترده‌تری نسبت به "بودن" برسیم. در مسیر رسیدن به چنین دیدگاهی، ما مسیر مورد نظر هایدگر از UNEIGENLICHKITE به EIGENLICHKITE را طی کردیم. مسیر عدم اصالت، به اصالت. پس از آن، از دیدگاه هایدگر ما شروع می‌کنیم به زندگی کردن برای خودمان، نه برای بقیه. البته در نظر این فیلسوف آلمانی، ما اکثر زمان‌ها به‌گونه تاسف‌باری در انجام این‌کار شکست می‌خوریم. ما عموما به حالتی سطحی و اجتماعی‌ شده از بودن تسلیم می‌شویم که هایدگر آن‌ را They-Self به معنای خود آن‌ها می‌نامد که دقیقا در تقابل با "خود ما" یا Our-Selves قرار می‌گیرد.
ما Das gerede یا سروصدایی را دنبال می‌کنیم که در تلویزیون، در روزنامه و شهرهای بزرگ صنعتی که هایدگر از آن‌ها متنفر بود را می‌شنویم و براساس آن‌ها زندیگی و طرز فکر خود را بنا می‌کنیم.
چیزی که درنظر هایدگر به ما کمک می‌کند از زندگی برای آن‌ها فاصله بگیریم، تمرکزی شدید و عمیق برروی فرارسیدن مرگ خودمان است چرا که آدمای دیگر قادر به نجات دادن ما از مرگ یا DAS NICHTS نیستند. زمانی‌که به این طرز فکر برسیم همان زمانی است که زندگی کردن برای‌ آن‌ها را متوقف می‌کنیم، همان زمانی است که دیگر درباره نظرات آن‌ها فکر و نمی‌کنیم و برای مقبولیت آن‌ها نهایت تلاش، وقت و انرژی خود را نمی‌گذاریم. دیگر برای جلب توجه افرادی که هرگز از اول ما را دوست نداشتند تلاش نمی‌کنیم.

Martin Heidegger

زمانی طی یک سخنرانی در سال 1961، از هایدگر پرسیده شد چگونه می‌توانیم زندگی خود را در مسیر بهتری قرار دهیم؟
وی پاسخ داد:"با گذراندن وقت بیشتر در قبرستان‌ها"
فهم و درک ایدئولوژی هایدگر هیچ‌گاه خیلی واضح نیست اما به‌هرحال، چیزی که به ما می‌گوید، شدیدا، عاقلانه، شگفت‌انگیز و به‌ طرز تعجب‌آوری کاربردی است. با وجود کلمات پیچیده و اصطلاحات دشوار، از طریقی همه درس‌های هایدگر را می‌دانیم؛ فقط به تاکید و یادآوری برای جدی گرفتن آن‌ها نیاز داریم.
همه ما می‌دانیم که باید بر Geworfenheit (پرتاب شدن در این دنیا) قلبه کنیم، باید از Dasnichts (نبودن) با خبر شویم و این را به خود بدهکاریم تا از Das gerede (سروصدا) دوری کنیم و به اصالت برسیم، با کمی کمک از قبرستانی که هایدگر می‌گوید.

سوالی درباره تکنولوژی

"من ضد تکنولوژی نیستم، هیچ‌وقت بر علیه تکنولوژی صحبت نکرده‌ام و آن را شیطانی نمی‌دانیم. من فقط می‌خواهم ذات تکنولوژی را درک کنم."

Martin Heidegger

هایدگر را می‌توان به جرات یکی از مهم‌ترین فلاسفه تاریخ دانست. مادامی که این فیلسوف آلمانی با "بودن و زمان" شناخته می‌شود، تعداد زیادی از کتاب‌های دیگر دارد که توجهی که لایقش هستند را دریافت نمی‌کنند.
یکی از این کتاب‌ها "سوالی درباره تکنولوژی" نام دارد. مادامی که بودن و زمان یکی از شاهکارهای دنیای فلسفه است، باید قبول "سوالی درباره تکنولوژی" هم ایده‌های عمیقی را پیش روی ما می‌گذارد و به‌راحتی یکی از بهترین نقدهای وارد بر مدرنیته می‌باشد. مادامی که هایدگر بیشتر برای پدیده‌شناسی و وجودگرایی خود شهرت دارد، "سوالی درباره تکنولوژی" بیشتر به سمت یک نظریه انتقادی کشیده می‌شود.
درحالی که این کتاب از پدیده‌شناسی و وجودگرایی جدا نمی‌شود، به‌صورتی پایه‌ای ترتیب و نظمی که ما به وسیله آن دنیای مدرن و بودن با تکنولوژی را می‌بینیم را دچار تغییر می‌
کند. دیدگاه اولیه ما از تکنولوژی یک سیستم خارجی بود، ما تکنولوژی را یک مخلوق جداگانه از خودمان می‌دیدیم؛ اما همان‌طور که هایدگر جدایی سوژه و مفعول را نمی‌پذیرد، جدایی تکنولوژی از ما را نیز نمی‌پذیرد. درنظر هایدگر، انسان‌ها مخلوقات پرسشگری هستند؛ در میان بودن و اهمیت و تعاملی که نسبت به دنیا داریم، پرسشگری و کنجکاوری در ذهن انسان نهادینه شده است. به همین‌خاطر، است که معنا و درک ذات تکنولوژی اهمیت بالایی دارد از طریقی، ما تکنولوژی هستیم و تکنولوژی ما است.
پس این سوال پیش می‌آید که تکنولوژی چیست و چه معنایی دارد؟
برای پاسخ به این سوال، باید نگاهی عمیق‌تر و فرافیزیکی به این موضوع داشته باشیم.

ذات تکنولوژی

درنظر هایدگر، برای فهمیدن تکنولوژی باید خود را به سمت درک ذات آن سوق دهیم. مشکل این‌جا است: زمانی‌که ما درباره تکنولوژی فکر می‌کنیم، ذات آن را در نظر نمی‌گیریم، تکنولوژی را به عنوان دستگاه‌ها، تاثیر یا سودآوری آن‌ها می‌بینیم. این مسائل برای تفکر نیستند و حتی تا حدودی ملزوم می‌باشند؛ هایدگر از ما می‌خواهد مستقیما به ذات تکنولوژی نگاه کنیم.
بگذارید بیشتر توضحیح دهیم: احتمالا همین الان برای خواندن این مقاله، از نمایشگر کامپیوتر یا گوشی خود استفاده می‌کنید، پس زمانی که از شما درباره ذات تکنولوژی پرسیده شود، از یک نمایشگر، یک کامپیوتر یا یک گوشی هوشمند برای توضیح آن استفاده خواهید کرد.
هایدگر نگاهی جامع‌تر، عمیق‌تر و وسیع‌تر را درخواست می‌کند. لایه‌ای که از وسایل تکنولوژیک و کاربردهای آن‌ها برروی چشمان خود می‌کشیم، نتیجتا جلو مشاهده ذات تکنولوژی را می‌گیرد. مثالی از یک دستگاه واقعی و فیزیکی تکنولوژیک ذات آن‌ را برای ما روشن نمی‌کند. در نظر هایدگر، ما به عنوان انسان، دربرابر ذات تکنولوژی نابینا هستیم. وی در این‌باره می‌نویسد :" تا زمانی‌که خودمان نشان‌گر و دنبال‌کننده لوازم تکنولوژیکال باشیم، قادر به تجربه رابطه واقعی خود با تکنولوژی نخواهیم بود." هایدگر سعی دارد به بفهماند تا زمانی‌که چنین دیدگاهی نسبت به تکنولوژی داشته باشیم، تا زمانی‌که فقط سودآوری یا مزایای آن را در نظر بگیریم در فهم و درک ذات تکنولوژی ناتوان می‌مانیم.

Martin Heidegger

از طرف دیگر، هایدگر تکنولوژی را امری خنثی نمی‌داند. در جوامع امروزی، این باور وجود دارد که تکنولوژی امری خنثی است و هیچ توشه اخلاقی را با خود حمل نمی‌کند. هایدگر این باور را کاملا رد می‌کند و ادعا دارد، تکنولوژی توشه اخلاقی سنگینی را با خود حمل می‌کند. تکنولوژی، مسیر حرکت کلی جامعه را به‌صورت عمومی تغییر می‌دهد. با باور به این موضوع، تکنولوژی نمی‌تواند در هیچ طرز تفکر، قلمرو فکری یا دنیایی، فقط یک دستگاه یا ابزاری خنثی باشد. برای فهم ایدئولوژی این فیلسوف آلمانی، اهمیت دارد که بدانیم او سوال خود درباره تکنولوژی را یک سفر، یک ماجراجویی فرافیزیکی می‌داند. هایدگر به دنبال یافتن ذات اساسی تکنولوژی بدون رد کردن دانش‌های قبلی درباره آن می‌باشد. وی می‌خواهد بدون نقض حقیقت حول تکنولوژی و بدون نقض ابزار و سودی که برای انسانیت آورده است، ذاتش را بشناسد.

در کتاب "سوالی درباره تکنولوژی" هایدگر سه استدلال اساسی را بیان می‌کند:

1.تکنولوژی روشی برای ادراک است: تکنولوژی ابزاری خنثی نیست و نهایتا به لنزی برای دیدن دنیا بدل می‌شود. تکنولوژی روش و حالت مدرنی برای درک جهان است که توانسته دیدگاه ما نسبت به دنیا و اشیای اطراف خود را تغییر دهد.
2.تکنولوژی فراتر از درک و کنترل انسان پیشرفت خواهد کرد: تکنولوژی لزوما فقط یک فعالیت انسانی نیست و نهایتا فراتر از کنترل و درک انسان خواهد رفت.
3.تکنولوژی بزرگ‌ترین خطری است که انسانیت را تهدید می‌کند: تکنولوژی ابزاری است که باید با احتیاط کامل با آن تعامل داشته باشیم. منظور از این حرف فقط از لحاظ فیزیکی نیست، بلکه تاثیر تکنولوژی برروی رفتار و طرز تفکرمان، موضوعی است که باید در آن احتیاط کنیم. ما دائما در خطر دیدن دنیا فقط از طریق یک لنز تکنولوژیک هستیم.

Martin Heidegger

منظورمان از تکنولوژی روشی برای ادراک است چیست؟

در واژه شناسی هایدگری، لغت Clearing یا نمایان‌کننده استفاده شده است. مثلا تصور کنید در جنگل تاریکی هستید و اشعه‌ای از نور خودش را برای شما نمایان می‌کند. هایدگر تکنولوژی را دقیقا همین‌گونه می‌بینید. راه یا طریقی که دیدگاه شما نسبت به دنیا را تغییر می‌دهد. یک نمایان‌گیر راهی برای روشن کردن یک ایده است. شاید استعاره روشن شدن لامپی در بالای سر فردی است که ایده خوبی به ذهنش می‌رسد، مثال خوبی برای بهتر فهمیدن این موضوع باشد.
هایدگر می‌گوید:" به‌همین خاطر، تکنولوژی ابزار نیست. تکنولوژی روشی برای نمایانگری است. اگر بر این موضوع واقف باشیم، قلمرو جدیدی درباره ذات تکنولوژی خودش را بر ما نمایان می‌کند. قلمروی واقعیت." هایدگر تاکید زیادی نیز برروی نمایان‌ شدن معانی جدید برای خود ما از نقطه‌ نظر تکنولوژیک دارد.

Martin Heidegger

اما چگونه؟ چه معنای جدیدی برای دنیا از طریق تکنولوژی نمایان می‌شود؟

به عنوان نوعی افشاسازی تکنولوژیک، هایدگر همچنین برروی نحوه تعامل ما با دنیا و وجود خودمان در چهارچوب مدرن تکنولوژیک تایید دارد. در این چهارچوب فکری جدید، دنیای اطراف ما به عنوان یک منبع دسته‌بندی می‌‌شود؛ مسئله‌ای که هایدگر آن‌ را Standing Reserve یا منبع ایستاده می‌نامد. منظور هایدگر این است که دنیای ما نهایتا به یک منبع عظیم تبدیل می‌شود که در انتظار مصرف شدن است. در دنیای امروزی، مصرف‌گرایی به قدری در ذهن ما حک شده است که آن را عادی می‌پنداریم، که حتی با شنیدن اصطلاحی مثل "دنیای ما فقط یک مخزن قابل استفاده است" کوچک‌ترین نگرانی یا تفکری در ما بیدار نمی‌کند. اگر دوباره نگاهی به بودن و زمان داشته باشیم، متوجه می‌شویم در دنیا، ارتباطی بین تمام مخلوقات وجود دارد و با مشاهده خود دنیا به عنوان یک ماده مصرفی، ما در ریسک دیده شدن به عنوان یک ماده مصرفی قرار می‌گیریم.
بگذارید بیشتر توضیح دهیم، در دنیای قبل از مدرنیته، رابطه‌ای بین انسان و طبیعت وجود داشت. رابطه‌ای که علاوه‌بر  احساس اتحاد، عدم مصرف‌گرایی را نمود می‌داد. درختان خانه من بودند، حیوانات هم‌زیست من بودند، دریاها برطرف کننده نیاز من بودند. اگر نیاز داشتم خانه‌ای بسازم، درختان هوای من را داشتند، اگر نیاز به آب داشتم دریاها بودند و اگر به کمک نیاز داشتم انسان‌ها بودند. رابطه اتحادی که هایدگر از آن صحبت می‌کند همین است، احساسات، اهمیت و مراقبتی است که نسبت به تمامی مخلوقات نشان می‌دهیم تا نهایتا همان رفتار را در قبال خود تجربه کنیم. در دیدگاه "مخزن ایستاده" وضعیت این‌گونه نیست. رابطه‌ای بین من به عنوان انسان و درخت وجود ندارد، رابطه بین فاعل و مفعول کاملا نادید گرفته می‌شود. منابع، درختان، دریاها به مفهومی انتزاعی بدل می‌شوند. زمانی‌که تنها نگرانی شما در بابت دیگر مخلوقات، میزان سودآوری است که برای شما دارند، دیگر رابطه‌ای وجود نخواهد داشت، فقط مصرف، فقط یک مخزن ایستاده. اگر دیدگاه رابطه‌محور و احساسی که ما با دنیا داریم قطع شود، کم‌کم مفاهیم معنوی زندگی کنار می‌روند و جای خود را به تفکری می‌دهند که فقط به دنبال سود است. اعمال خوب دیگر فقط به صرف خوب بودن انجام نمی‌شوند. در طرز تفکر مخزن ایستاده اگر سودی وجود نداشته باشد، کمکی صورت نمی‌گیرد. این همان خطر بزرگی است که هایدگر درباره آن به ما هشدار می‌دهد. دنیایی بدون رابطه و اتحاد دنیایی سیاه است.

ارتباط تکنولوژی با این مباحث چیست و انسان چه ضرری می‌کند؟

اگر خاک، آب، درختان و... فقط منابعی برای مصرف و سودآوری ما هستند، پس چه چیزی تضمین می‌کند همین طرز تفکر را درباره انسان‌ها نداشته باشیم؟
انسان‌ها چه می‌شوند؟ 
اگر مفهوم انسان بین مخلوقات را قبول داشته باشید، چیزی جلوی ما را نمی‌گیرد تا به انسان‌ها نیز از نقطه‌ نظری انتزاعی نگاه نکنیم. مفهومی انتزاعی که فقط برای پول‌سازی و سودآوری استفاده می‌شود. طرز تفکر مخزن ایستاده، انسانیت را نابود می‌کند، دقیقا همان‌طوری که تا الان هم انسانیت از بین رفته است. این خطرات همگی از دل تکنولوژی و مدرنیته می‌آیند. هایدگر فکر می‌کند از بین رقتن ارتباط بین انسان و محیط اطراف و دیگر مخلوقات در اثر پیشرفت تکنولوژی و مکانیزه شدن تمامی جوانب زندگی ما از بین خواهد رفت. همین‌گونه هم شده است، انسان‌ها امروزه کاملا به‌صورت واضح به شکل دستگاه‌هایی دیده‌ می‌شوند که برای سودآوری افراد دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرند، ارتباط انسانی واقعی وجود ندارد، انسان با محیط اطرافش ارتباط ندارد، اتحاد بین موجودات از بین رفته و به‌نظر می‌رسد انسانیت در مسیر تاریکی قرار دارد که هایدگر ما را از آن برحذر می‌داشت.

پوریا یعقوبی

نظرات کاربران

شما هم می‌توانید در مورد این کالا نظر بدهید

برای ثبت نظرات، نقد و بررسی شما لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

افزودن نظر جدید